جدول جو
جدول جو

معنی سر برافراختن - جستجوی لغت در جدول جو

سر برافراختن
(حَ شُ دَ)
طغیان کردن:
چو جایی ز دشمن بپرداختی
دگر بدکنش سر برافراختی.
فردوسی.
، افتخار کردن. مباهات نمودن:
به خون ریختن سر برافراخته ست
بسی را بناحق سر انداخته ست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربرافراشتن
تصویر سربرافراشتن
قد علم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره